خانه برفی



 

                  

گزارش برنامه:

سه کوزان (sekuzan) نام قله و کوهی از سلسه کوههای زاگرس در شهرستان بروجرد است. این کوه در شمال غربی شهر بروجرد قرار گرفته است و ۳۴۴۰ متر ارتفاع دارد سه کوزان به همراه کوههای مجاور به پهنه زاگرس مرتفع تعلق دارند سه کوزان کوهی کشیده و مخروطی شکل است و علت نام گذاری آن به این دلیل است که دارای سه کوهان یا قوز است. این کوه دارای چشمه های متعددی است که چشمه توتیا از بقیه مشهورتر است همچنین چشمه پر آب دیگری در مسیر قله قرار دارد که آن را چشمه دروزنه ( به معنای دروغگو) می نامند و علت آن اینست که چشمه ای موقت است و به طور ناگهانی آب آن در اواخر تابستان قطع می گردد. سه کوزان از شمال به ادامه رشته کوه های گرین و از جنوب به کوه میش پرور محدود می شود. همچنین قله ولاش از قله سه کوزان قابل دیدن است.

طبق قرار قبلی ساعت ۱۱:۳۰روز  پنجشنبه ۶ تیر از قروه به سمت بروجرد حرکت کردیم،پس از صرف ناهار در مسیر راس ساعت ۱۵:۱۵ به بروجرد رسیده و مسیر را به سمت روستای ونایی ادامه دادیم.

روستای ونایی از مناطق گردشگری با طبیعت بسیار زیبا و باغات میوه می باشد.

بعد از آماده شدن و تقسیم بار چادرها بین اعضای گروه، راس ساعت ۱۶:۱۰به سمت چشمه طوطیا(محل برقراری کمپ)حرکت کردیم.

برای خواندن گزارش کامل روی ادامه مطلب کلیک کنید:

ادامه مطلب

همه وسایل رو جمع و جور کردم و چیدم توی کوله؛ کاپشن گرم، ژاکت، دستکش دو انگشتی، عینک آفتابی، هدلایت، لیوان، کمک های اولیه، خوراکی جات، هدبند، کلاه گرم، کلا طوفان بیس، موبایل ساده. چهار تا ساندویچ درست کردم دو تا واسه صبحانه کره و مربای گیلاس، دو تا هم تخم مرغ و گوجه،گذاشتم تو یخچال فردا صبح بر میدارم، یه فلاسک آب جوش هم می خوام. بقیه چیزا هم پوشیدنیه، شلوار لایه اول و شلوار گرم، لباس لایه اول و کاپشن ویندستاپر(wind stopper ) جوراب، دستکش پنج انگشتی، کمربند، کفش ، گتر، باتوم و کلنگ کوهنوردی .
فردا ساعت ۶:۳۰ شاهین میاد سر کوچه بریم کوه بدر.


کپشن عکس: انگار در سیاره ای دیگر بودیم "بازی باد و برف" قبلا که دوربین داشتم همیشه عکس میگرفتم ولی تو این برنامه گوشیم خامو.ش شد و تمامی عکس ها رو شاهین گرفت و بلاخره منم تو چند تا وجود دارم :))


ادامه
تا چهار صبح خوابم نبرد، خوب نخوابیدن دشمن آدم هاست، کوه بخوای بری خیلی بد تر حالت رو میگیره، یک ساعتی خوابیدم، بیدار شدم آب جوش درست کردم، خودمو تا ۶:۳۰ سرگرم کردم.
شاهین زنگ‌زد و رفتم سر کوچه، هوای شهر خوب بود؛ بهاری!
پدر شاهین ما رو تا روستای خه‌نان ئاوا یا اسم فارسی شده آن «پیرسلیمان» رسوند. از ماشین که پیاده شدم، هوا سرد بود و باد می اومد .
اروم حرکت کردیم به سمت پناهگاه، شاید یک ساعت ‌‌نیم طول کشید تا به پناهگاه برسیم ، نوبتی برف کوبی میکردیم، تو پناهگاه صبحانه و چایی خوردیم، به خاطر باد گفتم برگردیم قبول نکرد.
ساعت۱۱ رسیده بودیم روی یال منتهی به قله همونجا که انرژی ادم تموم میشه و با اینکه چیزی تا قله نمونده همش به خودت میگی نمیشه نمی تونم، زیر قله بودیم یک تیغه برفی رو صعود کردیم دیگه تخیلیه انرژی شده بودم  و به خودم فوش میدادم، رسیدم قله لباس اضافه کردم و تا جایی که می تونستم خوراکی و چایی خوردم، سردم بود حالا حالا ها این خوراکی انرژی نمی شد، زود تر از شاهین برگشتم یه کم گرم شدم لباس کم کردم و شاهین رسید. کمی آب خوردم و کم کم انرژیم برگشت و تا پناهگاه توقف نکردیم

توی پناهگاه چایی و کیک خوردیم کمی استراحت کردیم و برگشتیم سمت روستا که اتفاقی عمو طیب و دو کوهنورد جوان رو دیدیم مه نمی شناختمشون، لطف کردن و ما رو تا خونه رسوندن.

عکس ها در ادامه مطلب>

ادامه مطلب

این بار سومیه که میرم کلکچال چرا؟

اول اینکه با وجود این همه کوهنوردی که وجود داره اینجا با کسی آشنا نیستم دوم هم امادگی مناسبی ندارم و دارم از مسیر های ساده شروع میکنم، تازه این بار تا پناهگاه بیشتر نرفتم همه وسایل کوهنوردیم اینجا نیست ، مثلا با شلوار جین رفتم امروز : یعنی دیروز :)))

تهارن- کلکچال

هواشناسی رو نگاه کردم 10، 13 و 15 بارش باران و بقیه ساعات هم باراندگی اندکی داشت، لباس اضافه همراه خودم بردم.

از اونجایی که فعلا کرج هستم تا برسم به جمشیدیه شد ساعت 10 (کوهنوردان سحر خیز باشید) اروم اروم رفتم بالا بارون بود هوای مه آلود، دایم غر میزددم کاش نمی اوم، اما مسیر نسبتا شلوغ بود، گفتم تا 12 میریم بالا اگه هوا بهتر شد میریم تا پناهگاه، وقتی رسیدیم ایستگاه سومف استراحت کردیم یک لیوان چایی و کیک خوردیم که هوا بهتر شد مه ها رفتن باران قطع شد، ساعت 12:30 بود رفتیم سمت پناهگاه، نرسیده به پناهگاه برف ارومی شروع به باریدن کردخیلی بهتر از باران بود، رفتیم جایی که من فکر میکردم پناهگاه اما گفتن نمیشه شب موند، 1000 تومان پول ورودی گرفتن میز و صندلی داشت، یه بخاری هم بود که اول فکر کردم امام زاده س همه دورش بودن داشتن خودشونو گرم میکردن یا لباس هاشون رو خشک می کردن، لباسم خیس عرق بود و کم کم داشت سردم میشد و حوصله عوض کردن نداشتم اما با پا فشاری  دوستم عوض کردم و راحت شدم، بعضی از وسایل و لباس های اضافی هم که برده بودم چون کاورشون نکرده بودم خیس شده بود، کاور کوله م هم انگار خراب شده بود، بودن یا نبودنش فرقی نداشت .

  ساعت 13 نهارخوردیم و تا حدود ساعت 15 اونجا بودیم، وقتی برگشتیم هوا بهتر شده بود بارندگی نداشتیم.از پناهگاه به سمت قله برف بود از صحبت های کسانی که رفته بودن قله فهمیدم هوای بالا چندان مناسب نیست. از پناهگاه تا ایستگاه سه مقداری از پاکوب برق بود که تردد زیاد باعث لغزنده شدن مسیر شده بود خیلی ها رو دیدم از کرامپون چهار شاخ یابه قول خودشون زنجیر چرخ استفاده میکردن و مثل فانتوم میرفتن پایین :|

سعی کردیم بدون وقفه تا جمشیدیه بریم که به تاریکی نخوریم، اما از ایستگاه 1 تا پارک جمشیدیه خوردیم به تاریکی هوا هم مه آلود بود، فضای وهم آلود و ترسناکی رو ایجاد کرده بود. ساعت 5:30 رسیدیم به ورودی جمشیدیه و برنامه ما تمام شد.




سربازی که تمام شد حال و حوصله خیلی چیز ها رو از دست دادم ، همینطور کوهنوردی، 5 ماهه 5 بار نرفتم کوه، اومدم سراغ وبلاگم و وبلاگ های دیگران ببینم چه خبره چی به چی شده!
یک گزارش مربوط به سال 95 رو خلاصه وار تکمیل کردم و منتشرش کردم و بعدش دلم خواست چیزی بنویسم، مطلب خاصی به نظرم نیومد جز اینکه رفته بودم کلکچال و در موردش بنویسم حداقل اگر کسی هم اینجا رو نمی خونه خودم بعد ها میام سراغش و تجدی خاطره میکنم.
با یکی از دوستان مجازی که تا به حال ندیده بودمش صعود به کلکچال بهانه ای بر صعود این کوه و هم دیدار یک دوست شد، شب قبل صعود رفتم خونه کامیار ، کامیار قبلا کلکچال رفته بود دو تا از دوست های کامیار هم قرار شد به همراه ما بیان.
برای رفتن به پناهگاه کلکچال از سه مسیر می توان صعود کرد: 1- بوستان جمشیدیه -2 گلاب دره3- دره وزباد.
روز پنج شنبه  با بی ارتی رفتیم میدان تجریش یا همان اطراف از آنجا سوار تاکسی شدیم و ما رو تا ورودی پارک جمشیده رسوند.
صعود از پله های پارک جمشیدیه شروع شد البته بعد ها فهمیدم از مسیر دیگه ای هم میشه رفت به سمت مسیر پاکوب که الان در خاطرم نیست یادم بیاد می نویسم. مدتها بود کوهنوردی و ورزش نکرده بودم اوضاع وحشتناکی اما اروم حرکت می کردیم، از پارک جمشیده که خارج شدیم مسیر زیبایی داشت، رودخانه،درخت، از همه رده های سنی هم کوهنورد و کوهپیما و غیره دیده میشد،از دکه ای مقداری خوراکی خریدم و حرکت رو ادامه دادیم، در هر ایستگاه یک فروشگاه یا دکه ای برای استراحت و خرید موجود می باشد بعضی ها وسایل کوهنوردی هم دارند.
بعد از حدودا 2 ساعت به پناهگاه کلکچال رسیدیم، مجموعه ای از پناهگاه، مسجد وسایل ورزشی و . در آنجا وجود دارد.یک پناهگاه استوانه ای شکل هم وجود داشت که توسط سازمان پیشاهنگی ایران در سال 1339 ساخته شده بود .
صبحانه از یک دکه عدسی خریدیم و پس از صرف صبحانه من و کامیار به سمت قله رفتیم ،
از پناهگاه به بعد درختی وجود نداره و مسیر آنچنان دلچسب نیست به همین خاطر مقصد اکثر افراد همان پناهگاه کلکچال به ارتفاع 2600 متر می باشد. در مسیر صعود به قله کوهنوردان کمی به چشم می خورد، مسیر صعود مانند گردنه ای دامنه را دور میزند ، سپس باید یک قله فرعی را صعود کرده کمی فرود و دوباره قله اصلی را صعود کرد(قله کلکچال 3350 متر ارتفاع دارد) شبیه کوهان شتر هم هست، شیب اخر صعود به قله خیلی سنگین و در فرود اذیت کننده بود. روی قله کمی استراحت کردیم و به سمت پناهگاه برگشتیم در مسیر برگشت به حال دوستانمان که در پناهگاه ماندند غبطه می خوردم :)) اما خب قله کلکچال رو صعود کردیم. رسیدیم پناهگاه 20 دقیقه ای خوابیدیم، نهار املت درست کردیم و بعد از نهار  به سمت جمشیدیه حرکت کردیم، ساعت 5 به پارک جمشیدیه رسیدیم و برنامه پایان یافت.
گزارش خوب و دقیقی نیست اگر عمری باقی بود و دوباره به طور منظم کوهنوردی رفتم سعی میکنم بهتر و دقیق تر بنویسم.
 

                                     


با علی تصمیم به صعود بدر داشتیم، آقای میرانی زحمت بردن ما تا روستا رو کشیدن عصر روز پنج شنبه  بود، از همان ابتدائ کار با باد سرد پذیرایی شدیم، ٦ ماهی بود که کوه نرفته بودم و از تابستان وارد زمستانی سرد اما بی برف شدم، روستای پیر سلیمان را ترک کردیم و از مسیر جاده راه مَی رفتیم، در محل اخرین باغ با اضافه شدن سگی که گرسنه بود تیم ما سه نفره شد! هوا رو به تاریکی مَی رفت، چنار های سمت چپ جاده که زمستان ها نشانه ای بود برای گم نکردن مسیر از بین رفته بودند اما به خاطر کمبود بارش برف و بیرون بودن سنگ ها و مشخص بودن راه پاکوب مسیر کاملا مشخص بود، مسیر جاده که تمام شد از شیب زیر پناهگاه صعود کردیم.

ساعت ٦:٢٠ دقیقه به پناهگاه رسیدیم، وسایل ها  زیر انداز را داخل اتاق کوچک پناهگاه بدر گذاشتیم، چرخی در أطراف پناهگاه زدیم و مشغول درست کردن سوپ شدیم،تازه ساعت هشت شب بود و زمان به این زودی ها نمی گذشت. خلاصه تا اخر شب سرگرم صحبت بودیم، همچنان باد مَی وزید و شب سردی بود یا اینکه چون مدت ها بود که از محیط کوه دور شده بودم سرمای بیشتری احساس مَی کردم، صبح روز جمعه بیدار شدیم اما ورزش باد  از صعود به بدر منصرف مان کرد. بعد از خوردن صبحانه آقای میرانی به پناهگاه آمد و همراه با ایشان به قله قاجر صعود کردیم.  از یال بالای پناهگاه صعود کردیم، به محل خط الراس رسیدم و به سمت غرب تغییر جهت داده و به سمت قله قاجر  رفتیم در این میان گاه با وزش باد که منجر به پاشیده شدن برف پودری به سر و صورتمان مَی شد پذیرایی مَی شدیم.  به قله رسیدیم عکس گرفتیم و بدون وقفه به پناهگاه برگشتیم، باز هم گشنگی و مکافات,  نیمرو و چایی درست کردیم ، بعد وسایل را جمع کرده و به قروه برگشتیم.

علی میرانی، محمد میرانی. 

گزارش ادیب خالدیان

٢١و٢٢ دی ماه ٩٦


قله قاجر از پناهگاه بدر 



قله قاجر

ادامه مطلب

-دیدی دیوونه ها همه اخمو شدن آویزون شدن؟ دیدی مردم بی لبخند؟ دیدی دیگه نا نداریم یه آب گرمو وصلش کنیم؟ دیدی زمین سفت نبود؟ دیدی حیف کردی؟

- بهار دوباره میاد، دوباره سبز میشیم، دوباره قامتمون صاف میشه

عکس ها رو ببینین کیف کنین #امید داریم

ادامه مطلب

 تقریبا از سال 89 تا به امروز روزی نبوده که به اینترنت دسترسی نداشته باشم، به جز دوران خدمت که اون هم فقط برای دوماه بود، بیشتر دوستام توی شهرای دیگه زندگی میکنن، و واقعا نبودشون این روزا به شدت احساس میشه، گاهی حس میکنم چیزی گم کردم.

بی کاری و بی انگیزگی، گرانی و. هم مدام در حال به ماست. کاش تموم بشه این مکافات

دانلود آهنگ هیچ کس، یه روز خوب میاد. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پوشه کدهای پایتون Iran.Soltan mavishop محمد شعبان نیا شروع سلامت youmovies کرکره پلی کربنات شیشه ای کلینیک لیزر Bob کتابخانه عمومی دکتر مهین حصیبی